.
در میکده
در میکده ام چو من بسی اینجا هست
می حاضرومن نبرده ام سویش دست
بایـد امــشـب بـبوســم ایـن سـاقی را
اکنون گویم که نیستم بیـخود و مسـت
در میـکده ام؛ دگر کسی اینـجا نیسـت
و اندر جامـم دگــر نمی صهـبا نیسـت
مجروهـم و مسـتم وعسـس می بـردم
مردی، مـددی، اهـل دلی، آیا نیسـت؟
اخوان ثالث .مجموعه زمستان .اسفند 1333
عکـس: مســجـد جـامـع قـــزویـن .7/8/88
پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸
پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۸
میـچـیکو !
همیشه وقتی پاییز میشه
به اولین چیزی که فکر میکنم
روز تولدم ،
یعنی دقیقا امروزه !
اول آبان ماه 67
تـــــــــــــــــولـدم مبــا رک :D
من
همیشه وقتی کوچیکتر بودم به این فکر می کردم اگه 20 سالم بشه چی میــشه؟ هوم؟
امروز که روز و سال و روز و سال و ...قاب های رنگی و سیاه و سفید ذهنم رو دونه به دونه تو آلبومم پسِ چشمام؛ پشت هم ورق می زدم ...
من
1+20 سالم شده
حالا به این فکر می کنم کی 21 سالگی تو رو می بینم ؟!
که بهت بگم چقدر زود بزرگ شدی ...
من
دارم بزرگ میشم ؛ بر خلاف میلم !
کاشکی مثل تو ، همیشه شیما کوچولو بمونم . . .
دیگه هیچکی " میچیکو ، پلنگ صورتی ، فلفل و نازِریزی " صدام نمیکنه !
دیگه هیچکی از من بچگی نمی خواد ببینه !
دیگه هیچکی مثل بچه ها بهم نمی گه" آخه تو دیگه بزرگ شدی" !
انگاری ، واقعا بـــــزرگ شــدم !!
اما آدم بزرگ نشدم!
آدم بزرگ نمی شم! ;)
من هنــــوز میچیکو هستم!
همیشه وقتی پاییز میشه
به اولین چیزی که فکر میکنم
روز تولدم ،
یعنی دقیقا امروزه !
اول آبان ماه 67
تـــــــــــــــــولـدم مبــا رک :D
من
همیشه وقتی کوچیکتر بودم به این فکر می کردم اگه 20 سالم بشه چی میــشه؟ هوم؟
امروز که روز و سال و روز و سال و ...قاب های رنگی و سیاه و سفید ذهنم رو دونه به دونه تو آلبومم پسِ چشمام؛ پشت هم ورق می زدم ...
من
1+20 سالم شده
حالا به این فکر می کنم کی 21 سالگی تو رو می بینم ؟!
که بهت بگم چقدر زود بزرگ شدی ...
من
دارم بزرگ میشم ؛ بر خلاف میلم !
کاشکی مثل تو ، همیشه شیما کوچولو بمونم . . .
دیگه هیچکی " میچیکو ، پلنگ صورتی ، فلفل و نازِریزی " صدام نمیکنه !
دیگه هیچکی از من بچگی نمی خواد ببینه !
دیگه هیچکی مثل بچه ها بهم نمی گه" آخه تو دیگه بزرگ شدی" !
انگاری ، واقعا بـــــزرگ شــدم !!
اما آدم بزرگ نشدم!
آدم بزرگ نمی شم! ;)
من هنــــوز میچیکو هستم!
.
.
.
.
+
امشب من به دنیا می آم تا چند ساعت دیگه !
خوشــــــحالم بسیار !
اما
ته دلم ...دلم برای یه عزیز تنگه
دلم میخواد پیشم بودی تا بتونم گرمای دست هات رو احساس کنم!برام مهم نیست که اگه ببینمت چی میشه...فقط میخوام ببینمت!
ته دلم ...دلم نگرانه برای یه دوست!ته دلم نگرانه برای گمشده ای!
ته دلم ... مثل لحظه های سال تحویل شور می زنه!میخوام ساعتا بگذره که صبح شه که به دنیا بیام...
اول آبان ماه هزار سیصد و هشتاد وهشت . من و شیما کوچولو .
چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸
پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸
پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸
جمعه، مهر ۱۰، ۱۳۸۸
اشتراک در:
پستها (Atom)