چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹

آدمک های نقاشی های کودکیم ...
پیامبران سالهای زندگیم ..
امیدهای بیش از آن و پس از اینم ..
بر سر این راه دراز ایستاده اند و من، تنها، نقش آیینه چشمانشان شده ام ..
نگاهم به هر سو نگاهشان است.. صدایشان .. و من تنها .. و دور افتاده از دلهاشان ..
چه دور از دلهایشان..

امروز این آدمک ها سرگرمی های امروز نقاشی های تو شده اند عزیزکم..
اما برای من عروسک ترسناک دختر خاله ام شده .. نمیدانم اگر نزدیکش شوم با من حرف میزند یا که فریاد میکشد؟؟!



با من حرف میزنند یا که فریاد میکشند؟؟!






13 مرداد 89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر