جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸



جنگ است ....
در تقاطع قطر ها ایستاده ام ؛
نشانه ی پیکان تیر ها شده ام ؛
بـُـر می خورم
میان این ...360 درجه ی چهارگوشِ سخت، پاره پاره می شوم ؛
میان این 360 درجه ی منحنی آب می شوم ؛

جنگ است ...
بی هیچ ساز و برگی ایستاده ام ؛
آسمان تیره و تار ؛
ابر ها سفید اما خفیف ؛

سرد ، بنفش ، مه آلود ، خاکستری

درخت ، بزرگ ، خشک ، خشک ، خشک تر

یخ زده ام . . . سرد است ؛
هـــــــــــا ا ا ا ا ه ه ه . . . . . .

جنگ است ....
تب کرده ام . . . می سوزم . . . می لرزم . . .
اشک ها به صورتم خشک نمی شود ؛
و

غار غار غار
تنها صدایی که می شنوم .... غار غار غار
سیاه ... غار غار غار ...
سکوت ، ترس، نگاه ، حرف ، اشک .... غار غار غار


من تنها در تقاطع تیر ها افتاده ام !
کلاغ ها ! غار غار غار بر تنم فریادی کنید!





جمعه 2 بهمن ماه 1388 .

۲ نظر:

  1. برای این غم ِ موزون چه شعرها که سرودند ...

    پاسخحذف
  2. یه شب ِ مهتاب

    ماه میاد تو خواب

    منو می بره

    کوچه به کوچه

    باغ ِ انگوری

    باغ ِ آلوچه

    .
    .
    .
    اونجا که شبا

    یکه و تنها

    تک درخت ِ بید

    شاد و پر امید

    میکنه به ناز

    دستشو دراز

    که یه ستاره

    بچکه مثه

    یه چیکه بارون

    به جای میوه ش

    نوک ِ یه شاخه ش

    بشه آویزون

    .
    .
    .

    یه شب ماه میاد

    پاسخحذف