چشم ، چشم ، دو ابرو ، دماغ و دهن ، یه گردو!
: به نظرت اون کسی که اولین بار این شعر رو برای بچه ها خونده می دونسته که این آدمک هیچ وقت گوش نداره؟؟
اون وقت بچه که بودیم مامانا به زور آخرش می گفتن " اینم گوشــِش!!! " . خب حالا گوش نداشته باشه ، چی میشه؟؟ وقتیکه قرار نیست آدم باشی ...
عاقل گوش داره ... گوش میکنه ... نه من ِدیوانه!! دیوونه باید با بقیه یه فرقی داشته باشه!
: آخه تو که می دونی آخرش چیه چرا هی دل دل میزنی بذار کنار ... پاک کن!
: من... من فقط می خواستم با دلم باشم ، و شدم؛ شاید نباید اینجوری می شد و می ذاشتم این بار هم تو دلم بمونه ... نباید مثه همیشه تا تهش رو می فهمیدم! اما حقیقتش من نبودم . . . همه ی احساس و وجودم بود ...
دیوونه ها زود از کار بدی که می کنن پشمون می شن! چون اون موقع تو حال خودشون نیستن!
واسه همین وقتی تو حال خودت نیستی و داری خلاف عادت ِ چشم ها و گوش های اون آدمک ها که براشون گوش گذاشتن ، رفتار می کنی ... بهت می گن دیوونه !!
: آره خب آدم عاقل حرف نمیزنه ... می خوردش که بره تو دلش! حالا که دیگه گفتی و به قول خودت گذشته ...
: . . .
: هــــان ؟ چیه؟
: گذاشــ....
: چی می خوای بگی؟ یه وقتایی یه حرفایی تو سر آدم میاد؛ آدم ... نه! دیوونه به زبون میاره! خبــ....
: باشه ... باشه ... گذاشتمش کنار !! پاکش کردم! . . . همین! ... دیگه هیچی نپرس! هیچی!
اون وقت بچه که بودیم مامانا به زور آخرش می گفتن " اینم گوشــِش!!! " . خب حالا گوش نداشته باشه ، چی میشه؟؟ وقتیکه قرار نیست آدم باشی ...
عاقل گوش داره ... گوش میکنه ... نه من ِدیوانه!! دیوونه باید با بقیه یه فرقی داشته باشه!
: آخه تو که می دونی آخرش چیه چرا هی دل دل میزنی بذار کنار ... پاک کن!
: من... من فقط می خواستم با دلم باشم ، و شدم؛ شاید نباید اینجوری می شد و می ذاشتم این بار هم تو دلم بمونه ... نباید مثه همیشه تا تهش رو می فهمیدم! اما حقیقتش من نبودم . . . همه ی احساس و وجودم بود ...
دیوونه ها زود از کار بدی که می کنن پشمون می شن! چون اون موقع تو حال خودشون نیستن!
واسه همین وقتی تو حال خودت نیستی و داری خلاف عادت ِ چشم ها و گوش های اون آدمک ها که براشون گوش گذاشتن ، رفتار می کنی ... بهت می گن دیوونه !!
: آره خب آدم عاقل حرف نمیزنه ... می خوردش که بره تو دلش! حالا که دیگه گفتی و به قول خودت گذشته ...
: . . .
: هــــان ؟ چیه؟
: گذاشــ....
: چی می خوای بگی؟ یه وقتایی یه حرفایی تو سر آدم میاد؛ آدم ... نه! دیوونه به زبون میاره! خبــ....
: باشه ... باشه ... گذاشتمش کنار !! پاکش کردم! . . . همین! ... دیگه هیچی نپرس! هیچی!
11 بهمن 1388 .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر