من
این روزها از هر طرف نونوار می شوم
از من می پرسی چرا همیشه اینجا نشستی؟ ...مگر افطار و سحر باشه که بیای تو جمع ما...!
نگاهت میکنم ...
: هیچی! سرم به کارهام گرمه...
و دوباره سکوت
از من می پرسی چرا نمی فهممِت شیما؟
نگاهت میکنم ...
: من...
و دوباره سکوت
: خب چرا انقدر تو خودتی ... اصلا مثل بقیه بچه هام نیستی...
: خب من ، منم!
ودوباره سکوت
: امروزبیا بریم یه جایی بشینیم حرف بزنیم
ومن قبول میکنم و لی حرفی نمیزنم...
شاید ...
فقط نگاهت می کنم
و دوباره سکوت
حرف بزنم؟
چی بگم؟ درد ودل کنم؟
میشود فقط شنیده بشنوند؟
لطفا خواهشا فقط شنیده بشنوند!
کاش یکی بود که فقط حرف هایم را می شنید ... چه ساده و چه پیچیده !
حرفی نمیزد و فقط نگاهم می کرد
با هر لغتم بازی نمی کرد
از هر لغتم بازی نمی گرفت
شیما . 14 شهریور 88
این روزها از هر طرف نونوار می شوم
از من می پرسی چرا همیشه اینجا نشستی؟ ...مگر افطار و سحر باشه که بیای تو جمع ما...!
نگاهت میکنم ...
: هیچی! سرم به کارهام گرمه...
و دوباره سکوت
از من می پرسی چرا نمی فهممِت شیما؟
نگاهت میکنم ...
: من...
و دوباره سکوت
: خب چرا انقدر تو خودتی ... اصلا مثل بقیه بچه هام نیستی...
: خب من ، منم!
ودوباره سکوت
: امروزبیا بریم یه جایی بشینیم حرف بزنیم
ومن قبول میکنم و لی حرفی نمیزنم...
شاید ...
فقط نگاهت می کنم
و دوباره سکوت
حرف بزنم؟
چی بگم؟ درد ودل کنم؟
میشود فقط شنیده بشنوند؟
لطفا خواهشا فقط شنیده بشنوند!
کاش یکی بود که فقط حرف هایم را می شنید ... چه ساده و چه پیچیده !
حرفی نمیزد و فقط نگاهم می کرد
با هر لغتم بازی نمی کرد
از هر لغتم بازی نمی گرفت
شیما . 14 شهریور 88
فقط شنیده بشوند لطفا!
پاسخحذفبا لغاتم بازی نکنید