کاش این پنجره با این پرده حریرش ، با گلدان کنارش مال من بود ...
آنوقت اتاقی برایش می ساختم که رنگ و بوی قدیمی بدهد ...
زمینش را فرشی انداخته ام با طرح و نقش لاکی ایرانی...
میز ِ گرد ِ چوبی را جلوی پنجره می گذارم ...روی میزش رومیزی سفیدگلدوزی شده ای انداختم ...با چهار صندلی چوبی آن هم از نوع روسی اش ...
نور پنجره ، روی کتاب نیمه باز کنار گلدان قلم کاری شده ام افتاده ...آن طرف تر! نزدیک ِ تخت کوچکی که گلیم و بالشتکی قرمز قهوه ای روی آن گذاشته ام ... همان جاست سمت چپ پنجره...
نور و سایۀ پردۀ حریر، با صدای صفحه قدیمی " گل نراقی" چه خوب می رقصد ... "بهار ما گذشته ... گذشته ها گذشته ... منم به جستجوی سرنوشت...."
گرامافون را از خانه پدر بزرگم آورده ام ... بشقاب و کاسه قدیمی و قلم کاری شده مادرم را روی ترمه بته جغه ای قرمز رنگش گذاشته ام آن طرف تر... کنار طاقچه ای که آیینه و شمعدانم آنجاست ... سمت راست ...آن جاکنار دیوار رو به پنجره ... ساعتم تیک و تیک ...
خوش به حال ماهی های حوض ِ گل خانه ام ؛ نور پنجره چه رنگ و لعابی به آب حوض پر نقشم با کاشی های فیروزه ای داده ... نور ، لکه لکه رنگ های شیشه های رنگی گل خانه ی پر از شمعدانی ام را روی آب حوض می اندازد ...
آن گوشه، انتهای پنجره ، دری دارد به باغچه ی خانه ام ...
این پنجره و گلدان کنارش مال من... ! اینجا خانه ی من!
24 شهریور 88 .
.
که وقتی می آیم پیش ِ تو و تکیه می دهم به بالشتک ِ رنگی ات توی یک کاسه ی سفالی ِ آبی برایم آب ِ خنک بریزی و رویش یک پر ِریحان . خانه ات پر باشد از کتاب های خوب و روی دیوارهایش عکس های روزهای خوب . پر باشد از گل های قشنگ . حسن یوسف داشته باشی . شمعدانی داشته باشی و نرگس ...و هی بشینیم رو به روی هم حرف بزنیم .شعر بخوانیم. بخندیم. گریه کنیم. سکوت کنیم ... و باریکه ی آفتاب تابیده باشد توی خانه و بوی قورمه سبزی باشد و پیچیده باشد صداهای زندگی توی آن .
پاسخحذف